مرجعیت و رهبرى
س 52: در صورت تعارض فتواى ولى امر مسلمین با فتواى مرجعى در مسائل سیاسى، اجتماعى و فرهنگى وظیفه شرعى مسلمانان چیست؟ آیا معیارى براى تفکیک احکام صادره از طرف مراجع تقلید و ولى فقیه وجود دارد؟ مثلاً اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولى فقیه در مسأله موسیقى اختلاف داشته باشد، متابعت از کدامیک از آنان واجب و مجزى است؟ به طور کلى احکام حکومتى که در آن نظر ولى فقیه بر فتواى مراجع تقلید برترى دارد، کدام است؟
ج: در مسائل مربوط به اداره کشور اسلامى و امورى که به عموم مسلمانان ارتباط دارد، نظر ولى امر مسلمین باید اطاعت شود. ولى در مسائل فردى محض، هر مکلفى باید از فتواى مرجع تقلیدش پیروى نماید.
س 53: همانگونه که مطّلع هستید در اصول فقه از مسألهاى تحت عنوان «اجتهاد متجزّى» بحث مىشود، آیا اقدام امام خمینى «قدس سره» در تفکیک مرجعیت و رهبرى، گامى در تحقق تجزّى در اجتهاد محسوب نمىشود؟
ج: تفکیک بین رهبرى ولى فقیه و مرجعیت تقلید، ربطى به مسأله تجزّى در اجتهاد ندارد.
س 54: اگر مقلد یکى از مراجع باشم و در این حال ولى امر مسلمین اعلان جنگ یا جهاد بر ضد کفار ظالم نماید و مرجع تقلید من اجازه شرکت در جنگ را ندهد، آیا ملزم به رعایت نظر وى هستم؟
ج: در مسائل عمومى جامعه اسلامى که یکى از آنها دفاع از اسلام و مسلمین بر ضد کفار و مستکبران متجاوز است، اطاعت از حکم ولى امر مسلمین واجب است.
س 55: حکم یا فتواى ولى امر مسلمانان تا چه حد قابل اجرا مىباشد؟ و در صورت تعارض با رأى مرجع تقلید اعلم، کدامیک مقدم است؟
ج: اطاعت از حکم ولى فقیه بر همگان واجب است و فتواى مرجع تقلید نمىتواند با آن معارضه کند.
نظرات شما: نظر
ولایت فقیه و حکم حاکم
س 56: آیا اعتقاد به اصل ولایت فقیه از جهت مفهوم و مصداق یک امر عقلى است یا شرعى؟
ج: ولایت فقیه که عبارت است از حکومت فقیه عادل و دینشناس حکم شرعى تعبدى است که مورد تأیید عقل نیز مىباشد، و در تعیین مصداق آن روش عقلائى وجود دارد که در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بیان شده است.
س 57: آیا احکام شرعى در صورتى که ولى امر مسلمین به دلیل مصالح عمومى مسلمانان، بر خلاف آنها حکم نماید، قابل تغییر و تعطیل است؟
ج: موارد این مسأله مختلف است.
س 58: آیا رسانههاى گروهى در نظام حکومت اسلامى باید تحت نظارت ولى فقیه یا حوزههاى علمیه و یا نهاد دیگرى باشند؟
ج: اداره رسانههاى گروهى باید تحت امر و اشراف ولى امر مسلمین باشد و در جهت خدمت به اسلام و مسلمین و نشر معارف ارزشمند الهى به کار گمارده شود، و نیز در جهت پیشرفت فکرى جامعه اسلامى و حل مشکلات آن و اتحاد مسلمانان و گسترش اخوت و برادرى در میان مسلمین و امثال اینگونه امور از آن استفاده شود.
س 59: آیا کسى که اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه ندارد، مسلمان حقیقى محسوب مىشود؟
ج: عدم اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه، اعم از این که بر اثر اجتهاد باشد یا تقلید، در عصر غیبت حضرت حجت «ارواحنا فداه» موجب ارتداد و خروج از دین اسلام نمىشود.
س 60: آیا ولى فقیه ولایتى دارد که بر اساس آن بتواند احکام دینى را به هر دلیلى مانند مصلحت عمومى، نسخ نماید؟
ج: بعد از وفات پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» امکان نسخ احکام دین اسلام وجود ندارد، و تغییر موضوع یا پیدایش حالت ضرورت و اضطرار یا وجود مانع موقتى براى اجراى حکم، نسخ محسوب نمىشود. ادامه مطلب...
نظرات شما: نظر
مردی خدمت امام حسین علیه السلام آمد و گفت: می خواهم گناه نکنم ولی نمی توانم. موعظه ای کن (تا مانع صدور گناه از من شود). امام علیه السلام فرمود: پنج کار را بکن و آن گاه هر چه خواستی گناه کن(وگرنه دست از گناه بکش).
.1روزی خدا را نخور و هرچه خواستی گناه کن. «فأول ذلک لا تأکل رزق الله و أذنب ما شئت».
2.از ولایت خدا خارج شو و هرچه خواستی گناه کن. «والثانی اخرج من ولایة الله و اذنب ما شئت».
3جایی پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه خواستی گناه کن. «و الثالث اطلب موضعا لا یراک الله و أذنب ما شئت».
.4آن گاه که ملک الموت برای قبض روح تو می آید، اگر توانایی دفع او را داری و می توانی از دست وی نجات پیدا کنی، هر چه می خواهی گناه کن. «والرابع إذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و أذنب ما شئت».
.5وقتی مامور جهنم خواست تو را وارد جهنم کند، اگر می توانی داخل نشو و هر چه می خواهی گناه کن. «والخامس إذا أدخلک مالک فی النار- فلا تدخل فی النار و أذنب ما شئت».بحارج 75 ص 126
ریشه قرآنی حدیث آن است که قرآن کریم نیز از همین عامل به عنوان یکی از اهرم های تربیتی استفاده کرده است: «و قل اعلموا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون إلی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون».سوره توبه آیه 105
پیامبر! به آن ها بگو هر کار خواستید بکنید، ولی توجه داشته باشید که در محضر و منظر خدا، رسول خدا و انسان های کامل - که مصداق بارز آن ائمه اطهار علیهم السلام هستند - قرار دارید و به زودی عالم غیب و شهادت بر می گردید و به شما خبر می دهد که چه کارهایی کردید.
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب، سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: «اللهم إنک تری ما یصنع بولد نبیک»، خدایا توشاهدی و می بینی که با پسر پیغمبر تو چه می کنند. بحار ج44 ص321
چنان که پس از شهادت طفل شیر خوار دست مبارک خود را زیر گلوی او گرفت، وقتی کف دستش پر از خون شد، آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هون علی انزل بی أنه بعین الله».آن چه که این مصیبت را بر من آسان می کند این است که این مصائب در محضر خدا و منظر او واقع می شود و او می بیند. بحار ج45 ص46
نظرات شما: نظر
پرسش:
چرا اهل سنت در عزاداری امام حسین ـ علیه السلام ـ گریه را بدعت می شمارند؟
پاسخ:
بعضی از اهل سنت روایتی را که عمر و عبدالله بن عمر از پیامبر(ص) روایت می کنند دلیل بر حرمت گریه و سوگواری شمرده اند و آن را مستمک خود قرار داده و گریه بر امام حسین(ع) را به عنوان گریه بر میّت بدعت پنداشته اند.
این روایت به صورت های مختلف در صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده و نقل های متفاوت آن به صورت ذیل است:
1. میت در قبرش به دلیل نوحه ای که برایش می کنند در عذاب می افتد.
2. میت با گریه های بستگانش در عذاب می افتد.
3. میت به واسطه بعضی از گریه های اهلش در عذاب می افتد.
عمر خلیفه دوم بر اساس این روایت هم در زمان پیغمبر و هم بعد از حضرت از گریه بر میت منع کرده که دو نمونه را اینجا ذکر می کنیم:
الف) ابن عباس نقل کرده که در مرگ رقیه بنت رسول الله(ص) زن ها گریه می کردند و عمر آنها را با تازیانه می زد و از گریه آنان ممانعت میکرد تا اینکه پیغمبر(ص) فرمود: رهایشان کن که گریه کنند زیرا نفس مصیبت دیده و چشمها گریان و مرگ نزدیک است و خود آن حضرت نیز لب قبر نشست در حالی که فاطمه(س) اشک می ریخت و حضرت اشکهای او را پاک می کرد.
آنچه از این قطعه تاریخی که در منابع معتبر خود اهل سنت آمده استفاده می شود، این است که منع کردن از گریه و سوگواری از منش های عمر بوده بدون آن که توجهی به نظر پیغمبر(ص) داشته باشد.
ب) عایشه و ام فروه خواهر ابوبکر بعد از مرگ او مجلس عزا بر پا کردند عمر به آن مجلس هجوم برده و مردها را وارد مجلس زنانه کرد و با چوب دستی خود ام فروه را زد و اهل مجلس را متفرق کرد.
لکن این روایات که موضع گیری عمر را درباره گریه بر میت بیان می کند اولاً با روایاتی که می گوید پیغمبر بر میت می گریست و نیز مردم را ترغیب می نمود که بر حمزه و جعفر و... بگریند و یا عکس العمل پیامبر(ص) در خود این حدیث در تعارض است
ثانیاً با عملکرد و گریه خود عمر بر نعمان بن مقرن و همچنین با گریه عمر بر کشته شدن برادرش تنافی دارد.
و نیز اگر از روایت، حرمت گریه استفاده می شود چرا خود عبدالله بن عمر که راوی دیگر حدیث است بر عایشه گریه کرد و مورد طعن معاویه قرار گرفت و عبدالله در جواب معاویه گفت: همه فرزندان ام المؤمنین بر او گریه می کنند مگر کسانی که مؤمن و فرزند او نیست. ادامه مطلب...
نظرات شما: نظر
پرسش:
از پیامبر اسلام نقل شده که «ان المیت لیعذب ببکاء اهله علیه» و نیز روایت است که «ان المیت لیعذب ببکاء الحی» (صحیح بخاری کتاب الجنائز ـ باب یعذب المیت ببکاء الحیّ) همچنین روایات دیگری در مورد مذمت گریه و عزا بر میت وارد شده است. حال چگونه شیعیان به عزاداریهای خود افتخار میکنند؟!
پاسخ:
الگو و اسوه حسنه که در قرآن سفارش به تبعیت از او شده است، وجود مبارک پیامبر مکرم اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است.
در سیرة پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در کتب معتبر شیعه و اهل سنّت، سوگواری و عزاداری ایشان در عزای افرادی مانند: حمزه سید الشهدا، جعفر ابن ابیطالب، فرزندش ابراهیم، عثمان ابن مظعون و ... نقل شده است، که در این نوشتار به دنبال تفصیل و بیان آن نیستم.
نکتة مهم در این باره اینست که. در آیات و روایات. هیچگونه نهی و مذمتی دربارة عزاداری و گریه وجود ندارد و اصل عزاداری و سوگواری، به نحوی که خلاف شرع در قرآن صورت نگیرد، همواره مورد تأیید و تأکید پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ میباشد.
و امّا پاسخ روایات مذکور در شبهه، از روایات دیگری که ابن عباس و عایشه نقل کردهاند و همچنین روش عملی خلیفة دوم روشن میشود.
الف) توضیح ابن عباس و عایشه، در مورد روایات مخالف:
برای روشن شدن این روایات، شایسته است به چند نکته اشاره کنیم:
1. نووی، شارح صحیح مسلم، دربارة این روایات چنین مینویسد: «روایات فوق از نظر عایشه امالمؤمنین پذیرفته نشده و او به راویان این روایات نسبت فراموشی و اشتباه میدهد، زیرا خلیفه دوم و پسرش عبدالله، روایت را به صورت صحیح از پیامبر نگرفتهاند چنانکه ابنعباس نیز میگوید: این روایات سخن خلیفه است نه سخن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ، چنانکه ابیملیکه میگوید: «در مکه یکی از دختران عثمان فوت کرد، برای تشییع جنازة وی، همراه عبدالله عمر و عبدالله عباس حاضر شدیم، من بین آن دو نشسته بودم، عبدالله عمر به فرزند عثمان رو کرد و گفت: چرا مردم را از گریه نهی نمیکنی؟ از رسول خدا شنیدم، فرمود: میت با گریه اهلش معذّب میشود. ابن عباس در جواب عبدالله عمر گفت: عمر گوینده این سخن است، آنگاه ابن عباس ادامه داد و گفت: در هنگامی که عمر از جراحت وارده در بستر بیماری بود. صهیب ـ صحابی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ گریه کنان و اشک ریزان بر وی وارد شد و با خود میگفت: وا اخاه و اصاحباه! فقال عمر یا صهیب أتبکی علی و قد قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ : «ان المیت لیعذب ببکاء اهله علیه». ابن عباس میگوید: «پس از فوت عمر، این حدیث را برای عایشه نقل کردم، گفت: خداوند عمر را رحمت کند! سوگند به خدا که هرگز پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ چنین نفرمود، بلکه پیامبر فرمود: خداوند عذاب کافر را با گریه بستگانش زیادتر میکند، آنگاه گفت بیان قرآن، شما را در اینباره کفایت میکند که فرمود: هیچکس گناه دیگری را به دوش نمیکشد. پس از آن ابن عباس این جمله را گفت که خداوند میخنداند و میگریاند. ابن ابی ملیکه میگوید وقتی سخن ابن عباس به پایان رسید عبدالله عمر ساکت شد و چیزی نگفت. این حدیث به وضوح روشن میسازد که ابن عباس، حدیث عمر و نهی او را چنین توجیه میکند که عمر حدیثی از پیامبر را که راجع به گریه کفار بر مردگانشان بوده است، را ملاک قرار داده و این استدلال را احادیث وارده در صحیح بخاری تأیید میکند، چرا که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نسبت به گریه یهودیان بر امواتشان هشدار داده که آن گریه از عذاب جنهم آنها نخواهد کاست، اما عمر خیال کرد، مسلمانها نباید بر درگذشتگانشان گریه کنند.
2 در روایت دیگر آمده است: در حضور عایشه یادآوری شد که عبدالله عمر حدیثی را از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل میکند که: میت با گریه خویشانش در قبر عذاب میشود عایشه گفت: فرزند عمر فراموش کرده است بلکه پیامبر فرمود: میت در قبر به خاطر گناهانش عذاب میشود، در حالی که اهل و نزدیکانش هم در آن هنگام گریه میکنند. ادامه مطلب...
نظرات شما: نظر