گوشه ای از گفتگوهای پیامبر اعظم با خداوند جهانیان در شب معراج :
اى محمد! محبّت من شامل کسانى است که به خاطر من محبّت میکنند، و به خاطر من عطوفت و مهربانى میکنند، و به خاطر من با دیگران میپیوندند، و محبّت من شامل کسانى است که بر من توکّل میکنند.
و براى محبت من نه نشانه مخصوصى است و نه پایان و نهایتى.
هرگاه که یک نشانه را از سر راه محبوبان خویش بر دارم نشانه دیگرى را قرار خواهم داد.
اینان کسانى هستند که به مردم به همان گونه که من نگاه می کنم، می نگرند و دست نیاز به سوى خلق دراز نمی کنند.
شکم آنها از مال حرام خالى است.
خوشى و کامرانى آنها در دنیا ذکر و محبّت و رضایت من از ایشان است.
اى احمد! اگر دوست دارى که پارساترین مردمان باشى، نسبت به دنیا زهد پیشه کن و نسبت به آخرت رغبت داشته باش.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) گفت: خداوندا! چگونه نسبت به دنیا زهد بورزم؟خداوند فرمود: از خوراک و آشامیدنى و پوشاک دنیا به اندازه خیلى کم (دو کف دست) استفاده کن و براى فردا چیزى ذخیره مکن و همواره به یاد من باش. ادامه مطلب...
نظرات شما: نظر
دعاى پدر به فرزند
داستانى عجیب از دعاى پدر به فرزند
امیرالمؤمنین با حضرت مجتبى (علیهما السلام) در مسجد الحرام نشسته بودند که ناگاه زمزمه اى سوزنده و مناجاتى جگرسوز شنیدند که مى گفت :
اى خدایى که کلید حل همه ى مشکلات به دست قدرت تو است !
اى خدایى که رنج ها را برطرف مى کنى !
اى خدایى که بیچاره و درمانده جز تو یارى ندارد !
اى خدایى که مالکیت دنیا و آخرت در سیطره ى تو است !
آیا هنوز نمى خواهى به دعاى من که همه ى راه ها به رویم بسته شده است توجه کنى ؟ اینجا مسجد الحرام است ، اینجا اگر دعا به اجابت نرسد کجا به اجابت خواهد رسید ؟
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت مجتبى فرمود : صاحب این ناله و مناجات را نزد من آور ! حضرت نزد صاحب ناله رفتند ، دیدند جوانى است صورت بر خاک نهاده و به پیشگاه حق تضرّع و زارى مى کند در حالى که یک طرف بدنش خشک و بى حرکت و لمس است .
فرمود : جوان نزد امیرالمؤمنین بیا ! جوان به محضر مولاى عارفان و امیر مناجاتیان آمد .
امام فرمود : چرا این گونه ناله مى کنى ؟ عرض کرد : بدنم را ببینید که نیمى از آن از کار افتاده ، زندگى براى من بسیار سخت شده است .
حضرت فرمود : چه شده که به این بلا دچار شده اى ؟ گفت : در اوج جوانى آلوده به هر گناهى بودم ، پدرم از من بسیار رنجیده بود . بارها مرا نصیحت کرد و من توجهى به نصایح او نکردم . یک بار در این شهر به من گفت : یا دست از گناهان بشوى یا به مسجد الحرام مى روم و تو را نفرین مى کنم . گفتم : آنچه از دستت برآید کوتاهى مکن . و چوبى هم بر سرش کوبیدم که نقش بر زمین شد ! به مسجد الحرام رفت و با اشک چشم به من نفرین کرد ، ناگهان بدنم از کار افتاد و به این صورت که مى بینید درآمدم .
روزى به محضر پدر شتافتم ، سر به زانویش نهادم و گفتم : اشتباه کردم ، بدکردم ، نفهمیدم ، کلید حل مشکلم به دست تو است ; زیرا پیامبر فرموده : دعاى پدر درباره ى فرزند مستجاب است .
پدرم نگاهى به من کرد و گفت : پسرم بیا به مسجد الحرام برویم ، آنجا که تو را نفرین کردم همانجا به تو دعا کنم . پدرم را بر شترى سوار کردم و به سوى مسجد الحرام راندم ، در راه پرنده اى از پشت سنگى پر کشید ، شتر رم کرد و پدرم از پشت شتر افتاد و مرد و من او را در همان ناحیه دفن کردم !حضرت فرمود : از این که پدرت حاضر شد به مسجد الحرام آید و براى تو دعا کند معلوم مى شود از تو راضى شده بود ، من به خاطر رضایت پدرت برایت دعا مى کنم ، آن گاه سر به سوى حق برداشت و با اشاره به جوان گفت :
یَا أکرَمَ الأکْرَمِینَ ، یَا مَنْ یُجیبُ دَعوَةَ المُضْطَرّین . . .هنوز دعاى حضرت به پایان نرسیده بود که جوان سلامتش را بازیافت
نظرات شما: نظر
پرسش:
چرا همه ما توفیق خوب بودن پیدا نمیکنیم؟
پاسخ:
همه میدانیم که انسان موجودی دو بعدی است، بعد مادی و بعدی ملکوتی. بر خلاف حیوانات که تنها دارای شهوت و فرشتگان که تنها دارای عقل هستند، چنان که در بعضی روایات آمده است. از جمله آنها این حدیث شریف است:
الامام الصادق ـ علیه السلام ـ «و قد سألهّ عبد الله بن سنان: الملائکة افضل أم بنو آدم؟ قال امیرالمؤمنین علی بن ابی طالبٍ ـ علیه السلام ـ: أنّ الله عزّوجلّ رکّب فی الملائکة عقلاً بلا شهوةٍ و رکّب فی البهائم شهوةً بلا عقلٍ و رکّب فی بنی آدم کلتیهما، فمن غلَب عقلُه شهوته فهو خیر من الملائکة و من غلبت شهوته عقله فهو شرّ من البهائم(1). امام صادق ـ علیه السلام ـ در پاسخ به این پرسش عبدالله بن سنان که: فرشتگان برترند یا آدمیان؟ فرمودند: «امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ فرموده است: خداوند در فرشتگان فقط عقل نهاده است و نه خواهش نفسانی و در ستوران میل و خواهش نهاده است و نه عقل و در بنی آدم هر دو را نهاده است. پس آن که عقلش بر خواهشش چیره آید، از فرشتگان بهتر است و هر که خواهشش بر خردش غالب گردد از ستوران بدتر.»
گرایش به خیر و خوبی و نیز شر و بدی، هر دو در نفس آدمی نهاده شده است چنان که در آیة شریفه داریم. فاَلهمها فجورها و تقویها(2). به او شر و خیر را الهام کرد.
و چون هر یک از این دو دسته گرایش رو به سویی مخالف با سمت و سوی دستة دیگر دارد. بین این دو کشمکش به وجود میآید. و در سراسر زندگی، انسان همواره خودش را بر سر دو راهی خیر وشر میبیند و تصمیم می گیرد. و خداوند تبارک و تعالی نیز قدرت انتخاب و اختیار به انسان داده و این انسان است که به اختیار خود به سمت فلاح و رستگاری یا شقاوت رهسپار میشود.
از سویی، بُعد مادی و غریزی انسان از همان آغاز به صورت بالفعل در نهاد او هست و با رشد جسمی انسان و همگام با آن شکوفا میشود. مانند میل به خوردن، خوابیدن، میل جنسی، و بر خلاف بعد معنوی و گرایشهای ملکوتی که در ابتدا به صورت بالقوه هست و باید با تربیت و تزکیه و تلاش، انسان آن را شکوفا کند.(3)و لذا جنبة غریزی و حیوانی در غالب انسانها قویتر است و سیطرة آن بر ارادة آنها بیشتر است. و این انسان است که باید با تلاش و مجاهدت، گرایشهای والای انسانی را در خود تقویت کند تا آنها بر وجودش حاکم شوند و قوای مادی و غریزی را تحت فرمان خود گیرند. ولی از آن سوی گرایشهای زمینی نیز تنها خواهان ارضای خویشتن هستند از هر راهی که باشد، مشروع یا نامشروع، فرقی نمیکنند و لذا به محدودیتهایی که گرایشهای معنوی به پشتوانه عقل و شرع بر آنها تحمیل میکند. تن نمیدهند. و سرکشی میکنند، و از این روست که سرزمین وجود انسان تبدیل به میدان جنگی میشود که عرصه تلاش برای پیروزی گرایشهای معنوی و گرایش های مادی است و جهاد اکبر نام گرفته است، در مقابل جنگ و مبارزة با دشمنان بیرونی که جهاد اصغر نامیده شده.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سپاهی را به جنگ گسیل داشت. وقتی برگشتند، فرمود: خوش امد میگویم به گروهی که جهاد اصغر را پشت سر گذاشتند اما جهاد اکبر همچنان مانده است. عرض شد. ای پیامبر خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس(4)»
و در بعضی دیگر از روایتهای معصومین ـ علیه السلام ـ هنگامی که گرایشهای غریزی نفس اماره بخواهند از راه نامشروع ارضا شوند، بزرگترین دشمن انسان معرفی شدهاند. ادامه مطلب...
نظرات شما: نظر
پرسش:
یک برنامه زندگی خوب شامل چه فاکتور هایی است؟
پاسخ:
مقدمه:آفرینش برای انسان خطّ سیری ترسیم کرده است که با مرگ هم پایان نمی گیرد. زندگی این جهان هدف نهایی نیست بلکه جنبة مقدّماتی دارد و دوران سازندگی برای جهان دیگر است. در زندگی انسان بیراهه ها فراوان است امّا خط مستقیم که به سر منزل مقصود به پیش رود یکی بیش نیست و خطوط انحرافی بی نهایت است.(1)
انسان اگر بخواهد در زندگی اصولی داشته باشد و از آن اصول پیروی کند خواه آنکه آن اصول از دین و مذهب گرفته شده باشد یا از منبع دیگری، ناچار باید یک خطّ مشی معیّنی داشته باشد و هرج و مرج در کارهایش حکفرما نباشد. لازمة خطّ مشی معیّن داشتن این است که به سوی یک هدف و یک جهت حرکت کند و از اموری که با هوا و هوسهای آنی او موافق است امّا با هدف و اصولی که اتّخاذ کرده منافات دارد خود را نگه دارد.(2)
در اینجا به تعدادی از این اصول و برنامه ها اشاره می شود:
1.توکّل:انسان اگر در زندگی به خدا تکیه کند به آن نیروی بی زوال اعتماد داشته باشد و در مسیر صحیح از هیچ گونه کوشش و تلاش باز نایستد در سخترین دقائق خداوند یار و مددکار آنهاست.(3)
2. امیدواری:بدون شک امید و آرزو دو عامل حرکت چرخهای زندگی انسانهاست که حتی اگر یک روز از دلهای ادمیان برداشته شود نظام زندگی به هم می ریزد و کمتر کسی علتی برای فعالیّت و جنب و جوش خود پیدا می کند. پیامبر می فرمایند: امید ما یه رحمت امّت من است. اگر نور امید نبود هیچ مادری فرزند خود را شیر نمی داد و هیچ باغبانی نهالی نمی کاشت.
البته همین عامل حیات و حرکت اگر از حد بگذرد و به صورت آرزوی دور و درازوامیدهای واهی درآید بدترین عامل بدبختی است.(4)
3. نظم در زندگی:زندگی فردی و اجتماعی، هیچ کدام بدون یک نظم صحیح به سامان نمی رسد. نظم در برنامه ریزی و نظم در مدیریّت و اجرا و یک نگاه به عالم آفرینش از منظومه های جهان بالا گرفته تا ساختمان بدن انسان و اعضای مختلف آن برای پی بردن به این اصل عمومی که حاکم به کل آفرینش است کافی به نظر میرسد.(5)
4. تحصیل علم:اسلام فوق العاده در ترغیب و تشویق مسلمانان به تحصیل علم و دانش کوشیده است. چنان چه رسول گرامی اسلام می فرماید:«اُطلُبُوا العِلمَ و لَو بالصّین». بجوئید دانش را هر چند در چین باشد. چین در آن عصر از دورترین نقاط و محل ناخوشترین زندگیها بوده است. یعنی دوری راه سختی زندگی نباید دانش جو را از هدف باز دارد.(6)
پیامبر گرامی می فرمایند: علم بیاموزید زیرا علم رشتة پیوند میان شما و خدای عزّ و جل است. لقمان حکیم در اندرز به فرزند خود می فرماید: فرزندم! در روزها و شبها و ساعات عمر خود بهره ای را به آموختن دانش اختصاص بده، زیرا برای خود هرگز لطمه ای بزرگتر از ترک علم نخواهی یافت.(7)
5. تعاون:کثرت حوائج انسان در زندگی آن قدر زیاد است که فرد فرد انسانها نمی توانند همة آنها را در زندگی فردی خود برآورده نمایند و مجبورند که به طور اجتماعی زندگی کنند و اساس زندگی را تعاون و معاضدت یکدیگر قرار دهند.(8)
تعاون یکی از پایه های زندگی و حیات اجتماعی است و تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته اند.(9)
6. شغل مناسب تلاش و برنامه ریزی برای بدست آوردن یک شغل مناسب یکی از وظایف انسانهاست و باید جزو برنامه های زندگی هر فردی باشد. انتخاب شغل متناسب با توانمندی های هر فردی یکی از بزرگترین و مهمترین برنامه های یک زندگی موفّق است. انسان چه نیازمند باشد چه نباشد، باید شغل و کاری داشته باشد و عمر خویش را بیهوده هدر ندهد. کار کند و جهان را آباد نماید. اگر محتاج بود درآمدش را صرف خانواده کند و اگر نبود در امور خیریّه و کمک به مستمندان مصرف می نماید. بی کاری ملال آور است وخسته کننده، چه بسا باعث بیماری های روانی، جسمانی و فساد اخلاق شود.(10)
7. کسب روزی:نیاز انسان به مال و ثروت جهت اداره امور زندگی نیازی صددرصد طبیعی است. پول و مال التجاره برای مردم مؤدّب به آداب الهی و عاشق حضرت حق سکوی پرواز به سوی ملکوت و وسیله رسیدن به قرب حق و موجب رحمت پروردگار است.(11) امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند: در طلب روزی و نیازهای زندگی تنبلی نکنید چرا که پدران و نیاکان ما به دنبال آن می دویدند و آنرا طلب می کردند.(12)
8. معاشرت:انسان که از روز اول اجتماع تشکیل داد به این خاطر بود که یک زندگی اجتماعی داشته باشد و در اجتماع دارای منزلتی شایسته و صالح باشد که به خاطر آن دیگران با او بیامیزند و او با دیگران بیامیزد و او از دیگران بهره مند شود و دیگران از او بهره مند شوند.(13) غالباً فکر می کنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز، اجتماعی بودن همین است که انسان همه را با خود دوست کند. اما این برای انسان هدفدار و مسلکی میسّر نیست. چنین انسانی خواه ناخواه یکرو و قاطع و صریح است{ودر عین حال مهربان و باگذشت }، مگرآنکه منافق و دو رو باشد. زیرا همة مردم یکجور فکر نمی کنند و یکجور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست.(14) پس باید اعتدال در روابط اجتماعی باشد. نه اطراف خود حصاری می کشند که ازدیگران به کلّی دور شوند و نه اصالت و استقلال خود را از دست می دهند.(15)
9. تشکیل خانواده: ازدواج نیاز طبیعی هر انسان است. و فواید مهمی در پی دارد که اهمّ آنها عبارتند از:
1- نجات از سرگردانی و بی پناهی، 2- ارضای غریزه جنسی، 3- تداوم نسل. اینها اهداف مادّی ازدواج است. و هدف یک انسان دین دار از ازدواج باید این باشد که با تعاون و همکاری همسرش بتواند نفس خویش را از گناهان و اخلاق زشت بپیراید. و با عمل صالح و اخلاق نیک پرورش دهد تا به مقام والای انسانیّت و تقرّب به خدا نائل گردد.(16)
10. فرزند داری و تربیت:
انسان به علل مختلفی نیاز به فرزند دارد. از یک سو عمرش محدود است و برای ادامة نسل، تولّد فرزند لازم است. از یک سو قدرتش محدود است و مخصوصاً به هنگام پیری و ناتوانی نیاز به مددکاری دارد که به او در کارهایش کمک کند. امّا بحث در تربیت فرزند بحثی طولانی است. در این نوشتار مجال پرداختن بیشتر به این مسأله وجود ندارد.
پاورقی:
2. مطهری، مرتضی، ده گفتار، انتشارات صدرا، چاپ بیستم، 1383، ص20.
3. تفسیر نمونه، ج1، ص251.
4. نمونه، ج11، ص11.
5. نمونه، ج2، ص14.
6. صدر، سیّد رضا، استقامت، انتشارات دفتر تبلیغات، ص199.
7. محمّدی ری شهری، محمّد، میزان الحکمة، چاپ انتشارات، ج8.
8. طباطبائی، المیزان، ترجمه: محمّد باقر موسوی همدانی، ج18، ص148.
9. نمونه، ص245، ج1.
10. امینی، آئین همسر داری، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ هجدهم، 1381، ص194.
11. انصاریان، حسین، نظام خانواده در اسلام، انتشارات ام ابیها، ص316.
12. نمونه، ج10، ص206.
13. المیزان، ج18، ص485.
14. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی ، انتشارات صدرا، چاپ چهل و هفتم، ص23.
15. نمونه، ص487، ج1.
16. همان، ص14 و 13.
نظرات شما: نظر
پرسش:
راه های مبارزه با نفس را شرح دهید؟
پاسخ:
انسان در یک نگاه کلی موجودی است دو بعدی. بعد عقلانیت و بعد حیوانیت. شاید تعریف منطقی از انسان که گفته: الانسانَ حیوان ناطق گویای این مطلب باشد. که انسان ترکیبی از خواسته ها امیال و غرائز حیوانی و برخی از امور معنوی می باشد. هر چند از نحوه ترکیب این دو بعد در انسان چندان نمی توان قلم فرسائی کرد ولی آثار و جلوه های آن را به وضوح میتوان مشاهده کرد. به طور مثال: لذت بردن انسان از یک سری امور مانند: عبادت کردن، کمک کردن به هم نوع و ..... یک لذت معنوی میباشد و این لذت مربوط به بعد انسانی و عقلانی انسان میشود. امّا در همین انسان در بعد حیوانی، به عبادت کردن چندان میلی ندارد. باید توجه داشت که وجود این امیال و غرائز را نمیتوان امور شرّ و پلیدی تلقی کرد، چرا که خداوند متعال در نهاد انسان دو نوع گرایش قرار دادهاست:
1. گرایش به خیر و نیکی.
2. گرایش به شر و بدی.
البته این بدین معنا نیست که خیر و شر در نفس ما جای داشته باشد. بلکه مصادیقی که در بیرون به عنوان خیر و شر وجود دارند، ریشه در نفس ما دارند.(1)و این خود انسان است که با اختیار خود گرایش به خیر یا شر را تقویت می کند. با این مقدمه کوتاه به بیان راههای مبارزه با نفس میپردازیم. قبل از ورود به بحث اصلی که راههای مبارزه با نفس میباشد، ابتدا مطالبی کوتاه دربارة خود نفس آورده می شود.
نفس چیست؟ نفس یک حقیقت است و دارای مراتب مختلفی میباشد، گاهی اوقات این نفس سرکش میشود و از تبعیت عقل خارج میگردد که به آن نفس اماره اطلاق میشود و در برخی اوقات همین نفس، لوامه میگردد،بهطوری که انسانها را در برابر انجام کارهای زشت ملامت و سرزنش میکند. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ(2)، و همین نفس است که به خواستههای معنوی پاسخ مثبت میدهد و راه حق را پذیرفته و به کمال و آرامش میرسد و مورد خطاب این آیه شریفه میشود: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ «پس نفس یک نیروی خاص نیست که فقط بعضیها داشته باشند. بلکه، همه انسانها تا آخر عمر واجد آن هستند تا انسان هست میل و غرائز دارد و تا کششهای غریزی هست امارة با سوء(امر کننده به بدی) هم هست، نه آنکه به روشنی او را به بدی از آن جهت که بدی هست امر کند. بلکه نفس که ما را وادار به خوردن غذا میکند همان است که میل به غذا را در ما زنده میکند. این میل غریزی باید اشباع شود. ولی، گاهی از راه صحیح اشباع میشود و گاه از راه غلط، و هنگامی که از راه غلط اشباع شد گفته میشود نفس به بدی فرمان داده است.»(3) ادامه مطلب...
نظرات شما: نظر