سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون نیکوکارى بر زمانه و مردم آن غالب آید و کسى به دیگرى گمان بد برد ، که از او فضیحتى آشکار نشده ، ستم کرده است . و اگر بدکارى بر زمانه و مردم آن غالب شود و کسى به دیگرى گمان نیک برد خود را فریفته است . [نهج البلاغه]
 

 

 

حدیث معراج

دعاى پدر به فرزند


داستانى عجیب از دعاى پدر به فرزند

امیرالمؤمنین با حضرت مجتبى (علیهما السلام) در مسجد الحرام نشسته بودند که ناگاه زمزمه اى سوزنده و مناجاتى جگرسوز شنیدند که مى گفت :
اى خدایى که کلید حل همه ى مشکلات به دست قدرت تو است !
اى خدایى که رنج ها را برطرف مى کنى !
اى خدایى که بیچاره و درمانده جز تو یارى ندارد !
اى خدایى که مالکیت دنیا و آخرت در سیطره ى تو است !
آیا هنوز نمى خواهى به دعاى من که همه ى راه ها به رویم بسته شده است توجه کنى ؟ اینجا مسجد الحرام است ، اینجا اگر دعا به اجابت نرسد کجا به اجابت خواهد رسید ؟
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت مجتبى فرمود : صاحب این ناله و مناجات را نزد من آور ! حضرت نزد صاحب ناله رفتند ، دیدند جوانى است صورت بر خاک نهاده و به پیشگاه حق تضرّع و زارى مى کند در حالى که یک طرف بدنش خشک و بى حرکت و لمس است .
فرمود : جوان نزد امیرالمؤمنین بیا ! جوان به محضر مولاى عارفان و امیر مناجاتیان آمد .
امام فرمود : چرا این گونه ناله مى کنى ؟ عرض کرد : بدنم را ببینید که نیمى از آن از کار افتاده ، زندگى براى من بسیار سخت شده است .
حضرت فرمود : چه شده که به این بلا دچار شده اى ؟ گفت : در اوج جوانى آلوده به هر گناهى بودم ، پدرم از من بسیار رنجیده بود . بارها مرا نصیحت کرد و من توجهى به نصایح او نکردم . یک بار در این شهر به من گفت : یا دست از گناهان بشوى یا به مسجد الحرام مى روم و تو را نفرین مى کنم . گفتم : آنچه از دستت برآید کوتاهى مکن . و چوبى هم بر سرش کوبیدم که نقش بر زمین شد ! به مسجد الحرام رفت و با اشک چشم به من نفرین کرد ، ناگهان بدنم از کار افتاد و به این صورت که مى بینید درآمدم .
روزى به محضر پدر شتافتم ، سر به زانویش نهادم و گفتم : اشتباه کردم ، بدکردم ، نفهمیدم ، کلید حل مشکلم به دست تو است ; زیرا پیامبر فرموده : دعاى پدر درباره ى فرزند مستجاب است .
پدرم نگاهى به من کرد و گفت : پسرم بیا به مسجد الحرام برویم ، آنجا که تو را نفرین کردم همانجا به تو دعا کنم . پدرم را بر شترى سوار کردم و به سوى مسجد الحرام راندم ، در راه پرنده اى از پشت سنگى پر کشید ، شتر رم کرد و پدرم از پشت شتر افتاد و مرد و من او را در همان ناحیه دفن کردم !حضرت فرمود : از این که پدرت حاضر شد به مسجد الحرام آید و براى تو دعا کند معلوم مى شود از تو راضى شده بود ، من به خاطر رضایت پدرت برایت دعا مى کنم ، آن گاه سر به سوى حق برداشت و با اشاره به جوان گفت :
یَا أکرَمَ الأکْرَمِینَ ، یَا مَنْ یُجیبُ دَعوَةَ المُضْطَرّین . . .هنوز دعاى حضرت به پایان نرسیده بود که جوان سلامتش را بازیافت





  • کلمات کلیدی : امام علی، امام مجتبی، نصیحت

  • ::: دوشنبه 92/2/9 ::: ساعت 5:44 عصر :::   توسط قاسم 
    نظرات شما: نظر
    داغ کن - کلوب دات کام