«اِلهى اِنْ اَدْخَلْتَنى اَلنّارَ فَفى ذلِکَ سُرُورُ عَدُوِّکَ وَ اِنْ اَدْخَلْتَنى الْجَنَّةَ فَفى ذلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ وَ اَنَا وَاللّهِ اَعْلَمُ اَنَّ سُرُورَ نَبِیِّکَ اَحَبُّ اِلَیْکَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّکَ» ؛
خدایا، اگر مرا به بهشت ببرى پیغمبر تو مسرور مىشود، ولى اگر به جهنّم ببرى دشمن تو (شیطان) شادمان مىگردد و به خدا سوگند، من مىدانم که نزد تو شادى پیامبرت محبوب تر از شادى دشمنت مىباشد.
یعنى من مطمئنم که چون تو شادى پیامبرت را به خوشحالى دشمنت ترجیح مىدهى مرا به دوزخ نخواهى برد.
لسان داعى در این دو حالت کاملا متفاوت است؛ در حالت «بسط» زبان حالت ناز و عشوه دارد، ولى در حالت «قبض» خوف و خشیت تمام وجود داعى را فرا مىگیرد و قدرت بر تکلّم ندارد، چه رسد به اینکه با ناز و کرشمه سخن گوید. در این حالت، حتى گاهى حالت غش و از خود بى خود شدن، به آنان که معرفت کاملى دارند، دست مىدهد. در حالات حضرت على و امام سجاد(علیهما السلام) از این قبیل مطالب بسیار نقل شده است. در دعاهایى که از این بزرگواران نقل شده نیز آثار این دو حالت را کاملا مىتوان دریافت. بویژه در دعاهاى «ابوحمزه»، «کمیل»، «صباح»، «دعاى عرفه امام حیسن(علیه السلام) »، «مناجات خمس عشره» و دعاهاى زیاد دیگرى که در صحیفه سجادیه و سایر کتب ادعیه وجود دارد مىتوان آثار این دو حالت «قبض» و «بسط» را به خوبى مشاهده کرد.
امام سجاد(علیه السلام) در قسمتى از دعاى ابوحمزه مىگوید:
«فَمَنْ یَکُونُ اَسْوَءُ حالا مِنّى اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى» ؛
اگر در چنین حالى مرا به قبر ببرند، چه کسى از من بدحال تر است؟
و در جاى دیگر مىگوید:
اگر مرا به دوزخ ببرى به دشمنانت خواهم گفت من دوست خدا بوده ام!
گویا مىخواهد به خدا بگوید: به همه خواهم گفت که خدا دوستش را به دوزخ برده است! البته این نوع سخن گفتن ما را نشاید، بلکه فقط آنان که به معرفت کامل رسیدهاند مىتوانند از سر دلال و ناز چنین کلماتى را بگویند.
از تقارنى که بین این مضامین وجود دارد، مىآموزیم که در هیچ حال، نباید از رحمت خدا مأیوس شد، در عین حال نباید خود را از مکر الهى ایمن دانست، بلکه انسان باید همواره بین خوف و رجا باشد؛ از یک سو متوجه باشد که اگر خداوند او را عذاب کند، مستحق عذاب است و از سوى دیگر، بداند که اگر خدا تمام گناهان او را هم بیامرزد چیزى از او کاسته نمىشود:
«فَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِم وَ اِنْ عَفَوتَ فَخَیْرُ راحِم» ؛
اگر گناه مرا عفو کنى، تو بهترین عفو کننده هستى و اگر گناهان مرا نیامرزى و مرا عقوبتى کنى، باز هم به من ستم نکرده اى.
بنده مؤمن باید با تکرار این مطالب، خود را بسازد و همواره بین خوف و رجا باشد تا نه مبتلا به غرور شود و از مکر خدا غافل گردد و نه از رحمت الهى مأیوس شود؛ چرا که هر دو از گناهان کبیره است.
بندگان شایسته خدا، حتى اولیا و پیغمبران(علیهم السلام) که معصوم نیز بودهاند، وقتى حالت خوف در آنها ظهور مىکرد چنان بر خود مىلرزیدند که قابل وصف نبود. امیرالمؤمنین یا امام سجاد(علیهما السلام) همچنین سایر ائمه(علیهم السلام) در مناجاتها، حالات خوف عجیبى برایشان پیدا مىشد که گاهى از شدت آن غش مىکردند. از سوى دیگر، وقتى به فضل و رحمت خدا توجه مىکردند آن گونه حالت انبساط پیدا مىکردند؛ همچون بچه اى که در آغوش مادر خود ناز مىکند. این دو حالت نباید با هم منافات داشته باشد
انسان نباید به گونه اى باشد که اگر به رحمت و فضل الهى توجه کرد، گناهان، خردى و پستى خویش را فراموش کند. لازمه وجود رابطه بین خدا و عبد وجود این دو حالت است.
ما نیز، همان گونه که ائمه علیهم السلام در دعاها و مناجاتهاى خود به ما آموختهاند، باید خود را این گونه تربیت کنیم: هم به پستى و خطاى خود توجه داشته باشیم و هم به رحمت و وسعت لطف و عفو پروردگار.
نظرات شما: نظر