سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنده گناه می کند، پس دانشی را که پیشتر می دانسته، از یاد می برد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 

 

 

حدیث معراج

حد غلات و خوارج 

1- کیفر غلات  
هفتاد نفر از اهل زط (نژادى از اهل سودان و هند) پس از جنگ صفین نزد امیرالمومنین علیه السلام آمده و پس از سلام ، سخنانى به زبان خودشان به آن حضرت گفته و آن حضرت نیز به همان لغت به آنان پاسخ داد. و در ضمن گفتارشان به آن حضرت نسبت خدایى دادند.
امیرالمومنین علیه السلام به آنان فرمود: من خدا نیستم بلکه بنده اى از بندگان خدا هستم ولى آنان نپذیرفته ، همچنان بر مطلب خویش اصرار مى ورزیدند، تا این که حضرت امیر به آنان فرمود: اگر از این عقیده تان دست بر ندارید و به درگاه خدا توبه نکنید، شما را خواهم کشت ، ولى آن همه موعظه و اندرز در آنان اثر ننموده و توبه نکردند.
پس آن حضرت دستور داد، گودالهایى حفر نموده و بین گودالها روزنه قرار دادند، و آنان را میان گودالها انداخت ، و سر آنها را پوشاند و میان یکى از گودالها که کسى در آن نبود آتشى افروخت و با دود همه را هلاک کرد.
2- پروردگار من و شما خداست  
حضرت امیر علیه السلام در خانه ام عمرو از طائفه عنزه (یکى از همسران آن حضرت ) تشریف داشت ، قنبر به نزد آن حضرت آمد و گفت : ده نفر بر در خانه آمده و شما را به خدایى مى خوانند.
امیرالمومنین به قنبر فرمود: آنان را بیاور، پس بر آن حضرت وارد شدند.
على علیه السلام چه مى گویید؟
غلات : تو پروردگار و آفریدگار و روزى رسان ما هستى ؟
على علیه السلام : واى بر شما! چنین نگویید من هم مانند شما مخلوق خدایم . ولى آنان نپذیرفتند.
على علیه السلام واى بر شما! پروردگار من و شما خداست ، توبه کنید و از این عقیده برگردید.
غلات : تو پروردگار و روزى دهنده و خالق ما هستى .
على علیه السلام به قنبر فرمود: برو چند کارگر بیاور، قنبر ده کارگر با ابزار حفارى حاضر کرد، على علیه السلام به کارگران دستور داد گودالى در زمین حفر کنند و آنگاه در میان گودال ، هیزم افکنده آتشى بزرگ افروختند و در این موقع که آتش زبانه مى کشید به آنان فرمود: واى بر شما! توبه کنید و از عقیده خود دست بردارید.
گفتند: هرگز.
پس على علیه السلام همه آنان را به تدریج در میان آتش ‍ انداخت و آنگاه فرمود: هر زمان که چنین امر منکرى ببینم ، آتشم را مى افروزم و قنبر را مى خوانم .
3- من هم بنده خدایم  
حضرت امیر علیه السلام در روز ماه رمضان بر جماعتى مى گذشت که به خوردن غذا مشغول بودند.
على علیه السلام : مسافرید یا بیمار؟
نه مسافریم و نه بیمار.
اهل کتاب هستید؟
نه .
پس چرا در روز ماه رمضان غذا مى خورید؟
آنان پاسخى گفتند که معنایش این بود که تو خدا هستى .
امیرالمومنین علیه السلام چون مقصود آنان را فهمید از اسب پیاده شد و به سجده افتاد و گونه هاى صورت را بر خاک گذاشت و سپس به آنان فرمود: واى بر شما! من هم بنده اى از بندگان خدا هستم . ولى آنان گوش نکرده و بر پندار خود ثابت بودند.
در این هنگام على علیه السلام دستور داد تا دو چاه در کنار هم حفر کنند، یکى باز و دیگرى سربسته ، و روزنه اى بین آنها قرار دهند و سپس آن گروه را در گودال سربسته قرار داد و درمیان گودال دیگر آتشى افروخت و با دود، آنان را عقوبت مى داد و در آن حال پیوسته ایشان را به اسلام دعوت مى نمود ولى نمى پذیرفتند، تا این که دستور داد آنان را با آتش ‍ سوزاندند .
    پیدایش غلات                                                               
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه  آورده : نخستین کسى که در زمان امیرالمومنین علیه السلام به آن حضرت غلو ورزید و او را خدا خواند، عبدالله به سبا بود، هنگامى که حضرت خطبه مى خواند عبدالله برخاست و چند بار به وى خطاب کرد تو خدا هستى ، پس گروهى از اصحاب آن حضرت که از جمله آنها عبدالله بن عباس بود براى او نزد آن حضرت شفاعت کردند و گفتند: توبه نموده و از عقیده خود بازگشته است ، پس على علیه السلام او را بخشید ولى مشروط به این که از کوفه خارج شود. و هنگامى که خبر شهادت على علیه السلام به عبدالله بن سبا رسید گفت : به خدا سوگند اگر مغز سرش را در هفتاد همیان برایم بیاورید باز هم مى گویم نمرده و نخواهد مرد تا زمامدار تمام عرب شود. گروهى به عبدالله بن سبا گرویده و با او هم عقیده شدند، از جمله عبدالله بن صبره همدانى و عبدالله بن عمرو کندى و چند تن دیگر. و عده اى از این افراد به شبهاتى بى اساس ‍ تمسک جسته اند. از جمله به گفتار عمر که ، هنگامى که آن حضرت به موجب حدى چشم مردى را کور کرد، گفت : ما اقول فى یدالله فقات عینا فى حرم الله ؛ چه گویم درباره دست خدا که چشمى را در حرم خدا کور کرد.






::: سه شنبه 92/6/19 ::: ساعت 12:37 عصر :::   توسط قاسم 
نظرات شما: نظر
<      1   2      
داغ کن - کلوب دات کام