سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی جاهلان، دگرگون شونده و زودْ گسلنده است . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

حدیث معراج

نکته های از امیرالمومنین(ع)
1- دانش کسبى و غریزى  
حضرت امیر علیه السلام فرمود: دانش بر دو گونه است : غریزى و اکتسابى ، و اکتسابى نفع نمى دهد اگر غریزى نباشد.
2- ماهرترین شعراء  
از امیرالمومنین علیه السلام از ماهرترین شعراء پرسش ‍ نمودند؛ فرمود: شعرا با اسبان مسابقه در میدانى نتاخته اند تا آن کس که نى گرو را ربوده شناخته شود، و اگر ناگزیر باید بگویم پادشاه گمراه از همه برتر است (مقصود آن حضرت امرو القیس بوده و گمراهیش از این است که کافر و فاسق بوده است ) .
3- اخلاق و کردار قریش  
از حضرت امیر علیه السلام از اخلاق و کردار قریش سوال نمودند، فرمود: اما قبیله بنى مخزوم آنان ریحانه قریش ‍ هستند، دوست دارى با مردانشان سخن بگویى و با زنانشان ازدواج کنى . و اما قبیله بنى عبد شمس (بنى امیه ) مردانى سیاستمدار و دور اندیشمند، و خاندان ما از دگران بخشنده تر، و به هنگام مرگ دلیرترند، و عده آنان زیادتر، و مکر و تزویرشان بیشتر و اندامشان ناموزون ترست . و زبان ما فصیح تر، و به پند و اندرز گویاتر و انداممان زیباترست .
4- بهار و پاییز  
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بدن خود را در اول فصل سرما (پائیز) بپوشانید و در آخر آن (بهار) از هوا استفاده نمایید؛ زیرا همان تاثیرى را که هوا در آن دو فصل در درختان دارد در بدن آدمى نیز دارد .
5- راه بحث کردن  
هنگامى که حضرت امیر علیه السلام خواست ابن عباس را براى احتجاج با خوارج بفرستد به او فرمود: از روى قرآن با آنان بحث نکن ؛ زیرا قرآن معانى بسیار دارد، تو مى گویى و آنان مى گویند، ولیکن از سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله با ایشان احتجاج کن که از آن گریزى ندارند.





  • کلمات کلیدی : بهاروپائیز، اخلاق، دانش

  • ::: سه شنبه 92/6/19 ::: ساعت 12:29 عصر :::   توسط قاسم 
    نظرات شما: نظر

    1-جلوگیرى از دو دفعه قصاص  
    مردى مرد دیگرى را کشت ، برادر مقتول قاتل را نزد عمر برد، عمر به وى دستور داد قاتل را بکشد، برادر مقتول قاتل را به قدرى زد که یقین کرد او را کشته است .
    اولیاى قاتل او را برداشته به خانه بردند و چون رمقى در بدن داشت به معالجه اش پرداختند و پس از مدتى حالش خوب شد. برادر مقتول چون قاتل را دید دوباره او را گرفت و گفت : تو قاتل برادر من هستى باید تو را بکشم ، مرد فریاد برآورد تو یک بار مرا کشته اى و حقى بر من ندارى .
    مجددا نزاع را به نزد عمر بردند، عمر دستور داد قاتل را بکشند، ولى نزاع ادامه یافت تا این که به نزد حضرت امیر علیه السلام رفته و از او داورى خواستند. على علیه السلام به قاتل فرمود: شتاب مکن ، و خود آن حضرت به نزد عمر رفت و به وى فرمود: حکمى که درباره آنان گفته اى صحیح نیست .
    عمر گفت : پس حکمشان چیست ؟
    على علیه السلام : ابتدا قاتل شکنجه هایى را که برادر مقتول بر او وارد ساخته از او قصاص مى گیرد و آنگاه برادر مقتول مى تواند او را بکشد.
    برادر مقتول با خود فکرى کرد که در این صورت جانش در معرض خطر است پس از کشتن او صرفنظر کرد. همین خبر را ابن شهر آشوب در مناقب با اندک اختلافى نقل کرده و در آخر آن مى گوید: عمر دست به دعا برداشت و گفت : سپاس خداى را، یا اباالحسن ! شما خاندان رحمتید، و آنگاه گفت : اگر على نبود عمر هلاک مى شد.
    2- اتهام به قتل  
    مردى را در خرابه اى دیدند که کارى خون آلود در دست داشت ، و در همان نزدیکى نیز کشته اى بود که در خون خود مى غلتید، مرد را دستگیر کرده و نزد حضرت امیر علیه السلام بردند.
    آن حضرت به متهم فرمود: چه مى گویى ؟
    متهم گفت : من آن مرد را کشته ام ، على علیه السلام طبق اقرارش دستور داد از او قصاص بگیرند.
    ناگهان مردى شتابزده نزد آن حضرت آمده و گفت : من آن شخص را کشته ام .
    امیرالمومنین به مرد اول فرمود: چطور شد بر علیه خودت اقرار کردى ؟
    متهم : زیرا توانایى انکار نداشتم ، بدان جهت که افرادى مرا در خرابه اى با کاردى خون آلود بر بالین کشته اى دیده بودند، و بیم آن داشتم که اگر اقرار نکنم مرا بزنند.
    حقیقت مطلب این است که من در نزدیکى آن خرابه گوسفندى را ذبح کرده ، پس در حالى که کارد خون آلودى در دست داشتم به منظور قضاى حاجت داخل در خرابه شدم ناگهان کشته اى را دیدم که در خون خود مى غلتید، بالین او رفته حیرت زده به او نگاه مى کردم که ناگهان این گروه وارد خرابه شده مرا به آن حال دیده دستگیرم نمودند.
    امیرالمومنین علیه السلام به حاضران فرمود: اینها را به نزد فرزندم حسن ببرید و از او حکم مساءله را بپرسید. حضرت امام حسن علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: به امیرالمومنین بگویید اگر این مرد مسلمانى را کشته ، ولى جان دیگرى را از مرگ نجات داده است ، و خداوند مى فرماید: و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا ؛ هر کس جانى را احیا کند مثل این است که همه مردم را احیا کرده است .
    هر دو آزاد مى شوند. و خونبهاى مقتول از بیت المال پرداخت مى گردد.





  • کلمات کلیدی : قصاص، قتل، عمر، متهم، قاتل، مقتول

  • ::: سه شنبه 92/6/19 ::: ساعت 12:25 عصر :::   توسط قاسم 
    نظرات شما: نظر

    حدیثی درباره حضرت معصومه سلام الله علیها 

    قال الصادق علیه السلام:

    ان للّه حرماً و هو مکه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا وان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الکوفه الا و انَّ قم الکوفة الضغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فیها اموأة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة با جمعهم .http://women.trec.co.ir/portals/women.trec.co.ir/har%20rooz%20ba%20site/%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF%D8%AA%20%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA%20%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%D9%87.jpg

    خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند

    میلادت مبارک





  • کلمات کلیدی : مکه، کوفه، شیعیان، بهشت

  • ::: جمعه 92/6/15 ::: ساعت 6:56 عصر :::   توسط قاسم 
    نظرات شما: نظر

    «اِلهى اِنْ اَدْخَلْتَنى اَلنّارَ فَفى ذلِکَ سُرُورُ عَدُوِّکَ وَ اِنْ اَدْخَلْتَنى الْجَنَّةَ                                               فَفى ذلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ وَ اَنَا وَاللّهِ اَعْلَمُ اَنَّ سُرُورَ نَبِیِّکَ اَحَبُّ اِلَیْکَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّکَ» ؛

    خدایا، اگر مرا به بهشت ببرى پیغمبر تو مسرور مى‌شود، ولى اگر به جهنّم ببرى دشمن تو (شیطان) شادمان مى‌گردد و به خدا سوگند، من مى‌دانم که نزد تو شادى پیامبرت محبوب تر از شادى دشمنت مى‌باشد.

    یعنى من مطمئنم که چون تو شادى پیامبرت را به خوشحالى دشمنت ترجیح مى‌دهى مرا به دوزخ نخواهى برد.

    لسان داعى در این دو حالت کاملا متفاوت است؛ در حالت «بسط» زبان حالت ناز و عشوه دارد، ولى در حالت «قبض» خوف و خشیت تمام وجود داعى را فرا مى‌گیرد و قدرت بر تکلّم ندارد، چه رسد به اینکه با ناز و کرشمه سخن گوید. در این حالت، حتى گاهى حالت غش و از خود بى خود شدن، به آنان که معرفت کاملى دارند، دست مى‌دهد. در حالات حضرت على و امام سجاد(علیهما السلام) از این قبیل مطالب بسیار نقل شده است. در دعاهایى که از این بزرگواران نقل شده نیز آثار این دو حالت را کاملا مى‌توان دریافت. بویژه در دعاهاى «ابوحمزه»، «کمیل»، «صباح»، «دعاى عرفه امام حیسن(علیه السلام) »، «مناجات خمس عشره» و دعاهاى زیاد دیگرى که در صحیفه سجادیه و سایر کتب ادعیه وجود دارد مى‌توان آثار این دو حالت «قبض» و «بسط» را به خوبى مشاهده کرد.http://www.snn.ir/Images/News/Smal_Pic/21-4-1392/IMAGE635093200924080384.jpg

    امام سجاد(علیه السلام) در قسمتى از دعاى ابوحمزه مى‌گوید:

    «فَمَنْ یَکُونُ اَسْوَءُ حالا مِنّى اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى» ؛

    اگر در چنین حالى مرا به قبر ببرند، چه کسى از من بدحال تر است؟

    و در جاى دیگر مى‌گوید:

    اگر مرا به دوزخ ببرى به دشمنانت خواهم گفت من دوست خدا بوده ام!

    گویا مى‌خواهد به خدا بگوید: به همه خواهم گفت که خدا دوستش را به دوزخ برده است! البته این نوع سخن گفتن ما را نشاید، بلکه فقط آنان که به معرفت کامل رسیده‌اند مى‌توانند از سر دلال و ناز چنین کلماتى را بگویند.

     

    از تقارنى که بین این مضامین وجود دارد، مى‌آموزیم که در هیچ حال، نباید از رحمت خدا مأیوس شد، در عین حال نباید خود را از مکر الهى ایمن دانست، بلکه انسان باید همواره بین خوف و رجا باشد؛ از یک سو متوجه باشد که اگر خداوند او را عذاب کند، مستحق عذاب است و از سوى دیگر، بداند که اگر خدا تمام گناهان او را هم بیامرزد چیزى از او کاسته نمى‌شود:

    «فَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِم وَ اِنْ عَفَوتَ فَخَیْرُ راحِم» ؛

    اگر گناه مرا عفو کنى، تو بهترین عفو کننده هستى و اگر گناهان مرا نیامرزى و مرا عقوبتى کنى، باز هم به من ستم نکرده اى.

    بنده مؤمن باید با تکرار این مطالب، خود را بسازد و همواره بین خوف و رجا باشد تا نه مبتلا به غرور شود و از مکر خدا غافل گردد و نه از رحمت الهى مأیوس شود؛ چرا که هر دو از گناهان کبیره است.

    بندگان شایسته خدا، حتى اولیا و پیغمبران(علیهم السلام) که معصوم نیز بوده‌اند، وقتى حالت خوف در آنها ظهور مى‌کرد چنان بر خود مى‌لرزیدند که قابل وصف نبود. امیرالمؤمنین یا امام سجاد(علیهما السلام) همچنین سایر ائمه(علیهم السلام) در مناجاتها، حالات خوف عجیبى برایشان پیدا مى‌شد که گاهى از شدت آن غش مى‌کردند. از سوى دیگر، وقتى به فضل و رحمت خدا توجه مى‌کردند آن گونه حالت انبساط پیدا مى‌کردند؛ همچون بچه اى که در آغوش مادر خود ناز مى‌کند. این دو حالت نباید با هم منافات داشته باشد

     انسان نباید به گونه اى باشد که اگر به رحمت و فضل الهى توجه کرد، گناهان، خردى و پستى خویش را فراموش کند. لازمه وجود رابطه بین خدا و عبد وجود این دو حالت است.

    ما نیز، همان گونه که ائمه علیهم السلام در دعاها و مناجاتهاى خود به ما آموخته‌اند، باید خود را این گونه تربیت کنیم: هم به پستى و خطاى خود توجه داشته باشیم و هم به رحمت و وسعت لطف و عفو پروردگار.





  • کلمات کلیدی : دوزخ، دعا، مناجات، کمیل، عفو، عذاب

  • ::: سه شنبه 92/6/12 ::: ساعت 5:41 عصر :::   توسط قاسم 
    نظرات شما: نظر

    دعاى ابوحمزه

    دعایى که به نام دعاى «ابوحمزه ثمالى» معروف است و در سحرهاى ماه رمضان خوانده مى‌شود، از دعاهاى بسیار شریف و پرمحتوایى مى‌باشد که از امام على بن الحسین(علیه السلام) نقل شده است.

    این دعا را «ابوحمزه» که یکى از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) بوده، از امام سجاد(علیه السلام) نقل کرده است. ابوحمزه از بزرگان زمان خود بوده تا جایى که او را «سلمان زمانه» گفته‌اند. خود این دعاى عظیم الشأن نیز مى‌تواند بیانگر معرفت و شخصیّت او باشد.


    مرحوم مجلسى در بحار الانوار (ج 98، ص 82، روایت 2) سند این دعا را بدین طریق نقل مى‌کند: ابو محمد هارون بن موسى تلعکبرى به اسناد خود از حسن بن محبوب (که هر دو از روایان بزرگ مى‌باشند) از ابى حمزه ثمالى نقل کرده‌اند که حضرت على بن الحسین(علیه السلام) در شبهاى ماه رمضان تمام شب را نماز مى‌خواند و چون سحر فرا مى‌رسید این دعا را مى‌خواند. http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcR7KpNmVeNETOgob3jPnN4coLwMcR-YIjWHia6PomnLfN4RAvWi

    علت اینکه این دعا به نام ابوحمزه معروف گردیده یا از این جهت است که ابوحمزه آن را نقل کرده و یا آنکه امام سجاد(علیه السلام) آن را به ابوحمزه تعلیم داده است.

    ابوحمزه کیست؟ ابوحمزه، ثابت بن دینار، اهل کوفه و از قبیله ثماله بود. بعضى نیز گفته‌اند که او از قبیله بنى ثعل بوده، لکن چون در بین بنى ثماله منزل داشته به ثمالى معروف گردیده است. ابوحمزه زمان امام سجاد، امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) را درک کرده و از آنان روایت کرده است. به نظر برخى،او خدمت امام کاظم(علیه السلام) نیز رسیده است. از ایشان نقل شده که او از نیکان صحابه و افراد مورد اعتماد آنان در نقل حدیث است. همچنین از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «ابوحمزه در زمان خود مانند سلمان در زمان خود مى‌باشد.» (نجاشى، رجال، ص 290 ـ 289، چاپ بیروت)

    شیخ ابوعمرو کشّى، محمد بن عمر بن عبدالعزیز، که از مهمترین صاحبان رجال و نویسندگان حالات اصحاب ائمه(علیهم السلام) است در رجال خود آورده که به خط ابى عبدالله، محمد بن النعیم الشّاذانى، دیدم که نوشته بود از فضل بن شاذان شنیدم که گفت از ثقه شنیدم که حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

    «اَبُوحَمْزَةُ فى زَمانِهِ کَلُقْمأنَ فى زَمانِهِ وَ ذلِکَ اَنَّهُ خَدَمَ اَرْبَعَةً مِنّا: عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ بُرْهَة مِنْ عَصْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر.»

    در رجال مامقانى از داود رقّى از یک نفر خراسانى، که به زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفته بود، نقل کرده است که گفت: پس از زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) ، به کوفه رفته، و جمعى را دیدم که گرد پیرمردى نشسته و به سخنان او گوش فرا داده‌اند. چون نزدیک شدم، فهمیدم که از شیعیان مى‌باشند. پرسیدم این پیرمرد کیست؟ گفتند: ابوحمزه است. من هم نشستم. در بین سخن گفتن او، عربى آمد و گفت: از مدینه آمده ام و دیدم که جعفر صادق(علیه السلام) از دنیا رفت. ابوحمزه از شنیدن این خبر صیحه کشید و افسوس خورد. سپس پرسید: آیا وصیتى کرد؟ عرب گفت: در باره پسرش عبدالله و موسى و در باره منصور وصیت کرد. ابوحمزه گفت: سپاس خداى را که ما را گمراه نکرد و ما را به کوچک راهنمایى نمود و بزرگ را شناسانید و امر بزرگ را پوشانید. پس از آن در کنار قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) نماز خواند. مرد خراسانى نقل مى‌کند که من پیش رفتم و معناى کلامش را پرسیدم. گفت: بزرگ داراى عیب بدنى است (پس نمى‌تواند امام باشد) و کوچک را که نام برده براى این بوده که جانشین خود قرار داده است ... سپس خراسانى به مدینه رفت و خدمت امام کاظم(علیه السلام) رسید و قضیه را از او سؤال کرد. آن حضرت فرمود: مگر ابوحمزه در کنار قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) براى شما نگفت؟ مؤمنى که دل او به نور خدا روشن شده باشد علمش کامل است.

    این احادیث مقام و منزلت ابوحمزه را نشان مى‌دهد. از این گذشته، به طور کلّى هر گاه ائمه(علیهم السلام) دستوراتى به بعضى از اصحاب خود مى‌دادند مطابق ظرفیت و استعداد آنها بود کسى که به اهمیّت و عظمت این دعا پى ببرد به بزرگى مقام و کمال ابوحمزه آگاهى مى‌یابد.

     






    ::: سه شنبه 92/6/12 ::: ساعت 5:34 عصر :::   توسط قاسم 
    نظرات شما: نظر
       1   2   3   4   5   >>   >
    داغ کن - کلوب دات کام